سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

وقتی همه خوابند!

وقت خواب پسرک رسیده، صدایش می کنم و می گویم: اسباب بازی هایش را بگذارد سرِ جایش تا برویم بگذارمش روی تختش تا بخوابد، می بینم می رود سر وقت ِ تک تک ِ اسباب بازی هایش و می گوید: نی نی خوابید ، نُشین( ماشین ) خوابید ، ببعی ، گاب ، ابس ، پیل (فیل) خوابید و همه شان را وارونه می کند که یعنی اینها هم بخوابند. روایت تصویری ِ "وقتی همه خوابند" را در ادامه مطلب گذاشته ایم تا میزان علاقه ی اینروزهای پسرکمان دستتان بیاید. صد البته نه فقط موقع خواب بلکه بیداری و بخصوص موقع غذاخوردن خیلی خیلی حواسش جمع اسباب بازی هایش بخصوص ماشین و خرسی اش است که نکند گرسنه بمانند، قبل از اینکه برایش لقمه بگیریم تاکید می کند: " ماشین نونو ...
16 آبان 1393

امیرحسین و دهه ی اول محرم

روز قبل از شروع ماه محرم، سه روزی را میزبان عزیز و پدر جون ِ پسرک بودیم که در این چند روز امیرحسین به همراه بابا و پدرجون راهی مسجد می شد. این چند شب ِ آخر این دهه را هم پسرکمان به همراه باباجون ("جون" از زبان پسرک  نمی افتد هیچوقت حتی اگر بین خواب و بیداری هم باشد و هرکاری کردیم این "جون" را به مامان هم وصل کند نشد و پسرکمان به گفتن "مامانی" اکتفا فرمودند) به مسجد می رفتند تا اینکه یک شب مانده به شب تاسوعا جناب پدر از بردن پسرجان به مسجد اعلام انصراف نموده و ما هم از خواستن دلیل به علت شدت عصبانیتشان منصرف شدیم اما شب تاسوعا پسر به شیوه ی خودش دل پدر را بدست آورد وبا هم راهی مجلس روضه آقا امام حسین(ع...
13 آبان 1393

آرام چون اقیانوس آرام

دلم میخواد گاهی، وقتی دست بده حتی در حد چند دقیقه ی کوتاه تا بیام بشینم پشت سیستم و فارغ از همه ی کار و خستگیم مطلب بخونم. اما هیچوقت هیچ مطلبی مثل خوندن سطوری که بدست های فرشته ی مهربونی چون آرام نگاشته میشه، منو سحر نمیکنه و حالم و جا نمیاره. پاینده باشی آرام در کنار حسن ِ  خندون و زیبا ...
6 آبان 1393
1